شنبه , ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
خانه ات را باد برد تشتِ رسوایی و غارت افتاد تو نگهدار به چنگت ، شبِ گیسوی مرا تا مبادا شبِ قحطی زده ی سفره ی ما مشتِ خالی ترا باز کند تا مبادا که ببینند همه خوی تراموی مرامن حجابم نه حجابِ تنِ آزاده ی خود من حجابِ تنِ یغما زده و خوابِ توام پشتِ این پرده ی پوسیده تو در خوابی و من با همین زلفکِ ممنوعه ی خود نردبانی به بلندای سحر میبافم تا برآرم خورشید...