شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
شاید خودت ندونی ولیروزِ تولدت برام ارزشمندترین روزِ زندگیمه؛از تمامِ دنیا هم خسته بشم وقتی بهم لبخند میزنی مثلِ ماهی ای که لبِ مرگ بهش آب میرسه، بر میگردم به خودم....مرسی که بهترین روزِ زندگیمو کنارم بودی و دومین تولدیه که با هم جشن میگیریمش و برعکسِ قدیم الان عاشقِ پاییزُ فصلِ مهر شدم...از خدا و مامانت مچکرم که تو این روزِ قشنگِ پاییز، مردی رو به دنیا آوردن که بشه خدایِ کوچکِ من رویِ زمین...یک سالِ خیلی سخت و پر از... رو پشتِ...
بماند که میشد کنارم بمانینماندی......
همه از کنارم گذشتند به جز *تو*که از درونم گذشتی......