متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
بدان؛
رگِ رویایِ
دلی
هماره،
زار
نفَس،
نفَسش بیتاب
و میکند تکرار:
دمی،
به نگاهِ دل،
ببین
زلیخایت
گناه نکرده؛
که:
شدهست،
شیدایت
چو رفته سراپایش،
به غارِ تنهایی،
رها
بِنِمایَش،
از:
جهانِ رسوایی
بدم،
به نفَسهایش،
صفای رویایی
ببخش،
به بستانش،
گُلی
شکوفایی
شب بوב و نبوבے و...
غمــت جاتو گرفـت.
رسم دنیاست
همین که نباشی
باد
نامت را از لبها میبرد
عکسهایت
در غبار کشوها
خاموش میشوند
و من
در میان این سادگیِ بیرحم
به یاد میآورم
که بودن
چه کوتاه است ************************************************************** در ازدحام میدان، کسی نامش را صدا نزد.
تابلوی مغازهها برق میزدند و رهگذران بیآنکه نگاه کنند،...
نشستهام
به انتظارت
در امتداد کوچهای خیس
که باران
بر شانههایم میبارد
شاید
در این تکرارِ نمناک
دوباره
زندگی کنم
با تو
در لحظهای که هنوز نیامدهای
در ابتدای کوچهای
ایستادهام
که تو
دوست داشتنم را
نه در سکوت
که در فریاد
به گوش دیوارها رساندی
آذر بود
و هوا
بوی دلتنگی میداد
نبودنت
مثل معادلهایست با چندین مجهول،
که هیچ راهحلی ندارد
جز حضور بیقید و شرطت—
((قدر مطلقِ تو)).
کلبه ی جنگلی
خیلی نمانده از راه برسی
یار نارنجی
تشنه ای منتظر معجزه ی بارانم
مثل گلدان ترک خورده لب ایوانم
بانگاه همه ی آینه ها درگیرم
ودر این بادیه عمریست که سرگردانم
گرچه عمری نشده قسمت من دیدن تو
قسمتم میشوی آخر وخودم میدانم
باز برگرد واز این قاعله دریاب مرا
که ازین درد به لب میرسد آخر...
پوشیده ای به چهره ی گلگون نقاب را
از تو گرفته باغ شب بو، عطر ناب را
وقتی که دید باغ تو هم صحبت گلی
باید که جای بوسه بگیرد گلاب را
ازمن ربوده ماه رخت صبرو تاب را
دیگر ندیده دیده ی ما رنگ خواب را
تقویم سر رسیده و ما را رها نکرد
ایام می کشد به رخ ما حساب را
درانتهای شام سیاهم سپیده نیست
دراین شب سیاه بیاور شهاب را
اکنون مقیم کوچه ی تنهاییم شدی
پنهان بیا...
فکرت گرفته روز و شب از دیده خواب را
از واژه هام قدرت هر انتخاب را
لحظه به لحظه همنفس جان خسته شو
تا دور سازی از دل من اضطراب را
حالا که پیش چشم توام اندکی بخند
از نو بساز، حال من دل خراب را
وقتی غزل به نام...
فرقی ندارد...
کجای جهان ایستاده ای!
من در خیالم با تو
از تمام مرزها گذشته ام.
ایستاده ام....
روبه روی آسمان
مغرورتر از همیشه!
او از ماهش می گوید،
من از چشم های تو
من دلیل اشک هایم را نمی دانم!
اما میدانم اگر....
تو در آغوشم بگیری، خوب میشوم.
پشت چراغ قرمز
صبح و زندگی ایستاده ام
پلکی بر هم بزن
چشم باز کن
بتاب به زندگی ام
تا تو نباشی این چراغ لعنتی سبز نمی شود .
داشتم به آسمان نگاه می کردم
هاله ای از ماه هنوز پیدا بود
جویای حالش شدم
در نهایت عشق
لب به سخن گشود و گفت
ببخشید آقا
دل کندن از ماه شما آسان نیست.
حادثه سرزده
بی خبر بود و خیالش به دلم سر می زد
توی چشمان فروخفته ی من پر می زد
وقتی از عرض خیابان به ادا رد می شد
طعنه بر قامت زیبای صنوبر می زد
مثل یک حادثه سرزده از خلوت شهر
می رسید و وسط خاطره ها در...
من که اکنون نفسم با نفست درگیر است
دلم از هرچه بجز روی لطیفت سیر است
عمر من رفت و جوانی به سرآمد اما
باز در دشت غمت چشم تو دامنگیر است
صبر را گرچه به تقویم و زمان میبندم
دل به دریا بزن امروز، که فردا دیر است
وطنت...