یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
کوپه های قطاردر آن قفس که امیدی به اوج بال و پری نیستبه غیر نغمه ی حسرت نشانه ی دگری نیستغم است و خوف رنج و بلا و هزاره ی محنتدمی که شامل نور و طلیعه ی سحری نیستبه نای خفته دلانی که شوق نغمه ندارندبه جز ترانه ی درد و صدای کور و کری نیستبه مرز و بوم خزانی که دست فتنه ی باد استبه غیر زوزه گرگ و هجوم و در به دری نیستدر این سکوت و تباهی که عشق بیکس و کار استجوانه های بهار و سرود باروری نیستبدون تو که جهان را همیشه نا...