هر بار که پلک میزنی
فشنگِ تازهای
در دهانِ ساکتِ قلبم
جا میگیرد
عطرت
مثل مکثِ انگشت
بر ماشه
تمام شب را
تا مرز تیرِ خلاص میبرد
من
از زنگِ زنگبارِ باران
به این خیابانِ بلند افتادم
که هر سنگفرشش
بندِ پوتینِ سربازِ معشوقهای بود
لبهایت گلنگدنِ سیگارم
وقتی
به...