یه بارم رفتم سر قرار به دختره زنگ زدم گفتم: من نیم ساعته رو نیمکت نشستم نتونستی بیای؟ گفت: تو همونی که تیشرت باب اسفنجی پوشیدی جوراب پاته با صندل؟ گفتم: اره گفت: نه نتونستم بیام
من و مادربزرگم هردو کارتون دوست داریم من، باب اسفنجی و اون، هرچی من دوست داشته باشم
باب اسفنجی: من زشتم و به هیچ دردی نمیخورم، پاتریک: چرا به درد میخوری باعث میشی بقیه نسبت به خودشون حس بهتری داشته باشن.