سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
تو سرزمین نور نگهبانایی زیادی هرشب نگهبانی می دادند تا مبادا دختر صبح راهشو گم کنه!بین سرزمین عشق و سرزمین نور یه جنگل بود که دیو تاریکی اونجا زندگی میکرد، دختر صبح از غروب تا سپیده از جنگل سیاه عبور میکرد با دیو تاریکی میجنگید تا به سرزمین نور برسه! وقتی دختر صبح اولین نفسشو به درون شیپورش میدمید و شروع به نواختن می کرد با اولین قدم پا به سرزمین نور می گذاشت! یه روز که عاشقانه ترین شعرها گفته میشدند و همه جا پر از عشق و جنون و رنگ قرمز بود خبر...