شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
تو مرا آنقدر آزردی..که خودم کوچ کنم از شهرت..بکنم دل ز دل چون سنگت..تو خیالت راحت..می روم از قلبت..می شوم دورترین خاطره در شب هایتتو به من می خندی..و به خود می گویی:باز می آید و می سوزد از این عشق ولی..بر نمی گردم نه!!!می روم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد..عشق زیباست و حرمت دارد..تو بمان..دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلتسرد و بی روح شده است..سخت بیمار شده است..تو بمان در شهرت.....