حالی خیال وصلت خوش میدهد فریبم!
غیرتم کشت که محبوب جهانی ...
درد عاشق نشود ، بِهْ ، به مداوای حکیم...
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چرا به گوشه چشمی به ما نمی نِگری؟...
جرعه به جرعه میدهم شعر به نوش دلبرم دل که نکرد اثر به او ، شعر کند مگر اثر...
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد.
ما قصه ی سکندر و دارا نخوانده ایم از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس
جانا چه گویم شرح فراقت؟ چشمی و صد نم، جانی و صد آه...
لب بر لبم بنه و بستان جان شیرینم...
هوای کوی تو از سر نمی رود آری...
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد...
ذره ی خاکم و در کویِ تواَم جایْ خوش است...
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست..
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است.
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست
لافِ عشق و گله از یار ؟! زهی لافِ دروغ عشقبازانِ چنین ، مستحقِ هجرانند
من نه آنم که به جور از تو بنالم..!
جانم بسوختی و به دِل دوست دارمت...
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست...
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
روی نگار در نظرم جلوه مینمود وز دور بوسه به رخ مهتاب میزدم