پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حلالت بادای عشق حلالت باد قلبی که حرامت شدعُمری که به نام من همواره به کامت شد آغاز شدی هر بار در نقطهٔ پایانم آباد شدی ای عشق ، من یکسره ویرانمهر کس به طریقی راند ما را زِ تن آسانیاز عشق نشد حاصل جُز یاس و پشیمانی تا قُرعه به نام اُفتاد ، صد زَهر به جام اُفتادبا این همه قلبِ خون ، دانسته به دام اُفتادتو زاده شدی درمن ، من در تو ولی مُردمیک عُمر شرابت را با خونِ جگر خوردم در حسرت کام از تو ، با عقل شدم دشمنهم ع...