دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
آیدای خودم، آیدای احمد.شریک سرنوشت و رفیق راه من!به خانه ی عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشم های من! از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانه ی من آوردی.- سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی.- زندگی، ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی. صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانه ی من آوردی. از شوق اشک می ریزم. دنبال کلماتی می گردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله می زند برای تو بازگو کنند، اما در همه ی چشم انداز اندیشه و ...
میدونے عشقم؟؟صداے •تو •دیدڹ •ت️و• در آغوش کشیدڹ •تو•حتے…فکر کردڹ بہ •تو•براے من آرامش بخشہآرامش یعنے •تو•عشق یعنے •تو•زندگی یعنے •تو•م️ڹ خوش بخت ترینمبا تو.... تا ابد... ️...