پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو که نیستینه شاعرِ ماهری هستم؛نه خیاطِ خوبی؛تمامِ عاشقانه ها یم بر تنم کوتاه میشوند...
چه زیبا گفت پیرمرد خیاطزندگى هیچوقت اندازه ى تنم نشدحتى وقتى خودم بریدم و دوختم ......
فقط یک نفر را می شناسم که معقول و سنجیده رفتار می کند/ او خیاط من است زیرا هر بار که من را می بیند از نو اندازه گیری می کند. بقیه به معیارها و عقاید کهنه ی خود در مورد من پایبند هستند!...