جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
دوستت دارم چرایش پای تو،ممکنش کردم،محالش پای تومیگریزی از من و احساس مندل شکستن هم ،گناهش پای توآمدی آتش زدی بر جان مندرد بی درمان گرفتن هم،دوایش پای تومن اسیرم در میان آن دو چشمقفل زندان را شکستن هم،سزایش پای توسوختم،آتش گرفتم زین سببآب بر آتش نهادن هم جزایش پای توپای رفتن هم ندارم من،از کوی دلتپا نهادن بر دل مست و خرابم پای تو…...