تمام روز, تمام روز رها شده, رها شده چون لاشه ای بر آب به سوی سهمناک ترین صخره پیش می رفتم به سوی ژرف ترین غارهای دریایی و گوشتخوارترین ماهیان و مهره های نازک پشتم از حس مرگ تیر می کشیدند نمی توانستم, دیگر نمی توانستم صدای پایم از انکار...