پدرم را خدا بیامرزد، مردِ سنگ و زغال و آهن بود سالهای دراز عمرش را، کارگر بود، اهل معدن بود از میان زغال ها در کوه، عصر ها رو سفید بر می گشت سربلند از نبرد با صخره، او که خود قله ای فروتن بود پا به پای زغال ها...