و آدمی گاهی طغیان میکند بر علیه صبر، انگار که روحش، طاقتِ این حجم از سکون را ندارد. یک جور بیقراریِ دوستداشتنی... مثل دانهای که در دلِ خاک، تابِ ماندن ندارد و سر به شورش برمیدارد؛ میخواهد جوانه بزند، سبز شود، حتی اگر بداند که باد و باران در کمیناند....