هر چند ز پا فتاده بودم امّا صد شُکر به احترامش ، آه م برخواست
گویا خدا برای دلم آفرید دام آن لحظه که برای تو می آفرید چشم
روز نخست، نوبت تقسیم تاب و تب تابش به مویِ تو، به منِ خسته تب رسید
دیشب نگاهِ ساقی و امشب نگاهِ شمر خیلی میانِ دیشب و امشب ، تفاوت است
می خواستم بگویمش اما گریستم آری، همیشه بار زبان را کشید چشم
می خواستم بگویمش امّا گریستم آری، همیشه بارِ زبان را، کشید چشم
می خواستم بگویمش امّا گریستم ... آری، همیشه بارِ زبان را، کشید چشم