یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
علمدار زمان...گوی کسی بر لب آب آمده در طلب امر ثواب آمدهگوی لب و حنجره اش خط زدستدیده گریان بجان آمدهآب فرات با همه تاب و تبشسایه فرزند علی شیر خدا آمدهمشک پر از آب برای علیبر بدنش تیغ جرا آمدهدست علمدار زمان قطع شدمشک به دندان و دهان آمدهمیزنن او را به سنان بر زمینخاک بر او بوسه زنان آمدهآب همی رفت به دامان خاکناله کنان ناله زنان آمدهشام غریبان همه جا پر زدستتابش خورشید زمان آمدهدر نفسم هق هق و اشکم همه شد...