گره به کار من افتاده است از غم غربت کجاست چابکی دست های عقده گشایت؟
سبزینه های زرد یک عمر برشاخسار حسرت خواندم ازغم غربت اکنون که به پرواز درآمدم بربلندترین شاخه حسرت نشسته ام