متن حسرت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت
وقت کردی سری از این طرفها بزن
که نه تنها من
که پنجره و پرده و دیوار همه دلتنگ تواند
و فنجان چای نیز از دوریت به سوگ نشسته
بوی مهربانیت را نفس می کشیم
آسوده نبودم در این ره که تو بردی دل من را
حمل کردن خاطراتی که پر از ،زخم است درد دارد
ای کاش موقع رفتنت، خاطرات و در کوله ات میبردی ..
آری این منم، اما چه سود؟
او که در من بود دیگر نیست، نیست.
گاهی به من فکر کن من حتی به گاهی بودن در فکرت هم راضی ام...
بعد از رفتنت به هر دیواری رسیدم
تکیه دادم…
باز امشب منم و فکر سیه چشمانت...
و همان حسرت تکرار نبودن هایت...
جز تو هیچ حسی به هیچکس ندارد، دل من..
عجب بی تو پریشان است حالم...
پریشانتر از ان زلف پریشانت...
درون چشم من جز تــــــو...
مگر کس خانه ای دارد...
رفــــــت...
بی آنکه بداند همه دنیایم بود...
تو به من
واژه ی دوستت دارمی
بدهکار هستی
که مُرد
پشت پرچین خیال تو
روزگاری در بیشه شیر جنگل بودم ولی امروز شغالی شل در گوشه خانه نشسته و به روبهی از پنجره خانه مینگرد که دست و پا تکان میدهد و به خیال سلطان جنگل بودن میرقصد....
خوشحالی مگر خانه ما چقدر دور است که مدت هاست سر نمیزنی؟
بـہ בوش کشیـבט هیچ بار ،سنگینے سخت تر از בلے کـہ از בرב سنگین شـבـہ سخت نیست،،
بـہ בوش کشیـבט בل پر בرב سخت است..
چشم هایت
به درد سرت می ارزد
مردی میان سه ضمیر
مبهوت مانده
من رد چشمان تو را
او رد مرا دنبال می کند
کافه تنهایی را
خشت به خشت آجرها
در گوش هم
زمزمه میکنند
برگشته و چون همیشه
فنجان دلتنگی را
سر می کشد
جادوگرشده ام
دعایی نوشته ام
یک طومار دلتنگی
با اشک چشمانم
و یک سبد دعا با آه دلم
بر دوش بادگذاشته ام
ارمغان خواهد آورد برایت
ومن حس خواهم کرد عطر موهایت را
وقتی که بادپریشانشان کند
و چه غبطه میخورم به باد
پنجره به هم میخورد
و میبرد باد...