متن حسرت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت
روزگاری شاعری میکردم و آواز عشق سر میدادم در دفتر کوچه ای که قدومت موسیقی ای بود ، روی شعر سُرائیدِه و آواز درحال خواندنم.
ولی طوفان تقدیر تمام نُت های این موسیقی دلنشین را ؛ نُت به نُتِ دوست داشتن را باخود بُرد جز نُت حَسرت ...
هر لحظه به زندگی تماشا کردم
نالیدم و خندیدم و حاشا کردم
جز حسرت و اندوه ندیدم هرگز
واله هرانچه را که پیدا کردم
♤♤♤
علی معصومی
اوج حسرت یعنی تنها دل خوشیت
بشه سنگ مزارش
المیرا پناهی درین کبود
خیلی سخته دلتنگ کسی باشی
با رفتن ب سر مزارش اروم بشی
من صد سال است که مرده ام
از من فقط نگاهی مانده بی فروغ
آهی مانده پر حسرت
سینه ای مانده پر درد
استخوانهایی مانده شکننده
من سالهاست که مرده ام
صدایم را کسی نمی شنود
قلبم را کسی لرزاند که عشق در جانم خون بدواند وعاقبت به مشتی خاک...
گفتمش مونس شب هایم تویی
تاری از زلف سیاهش را داد
موقع رفتن ب همه یادگاری دادو به من انتظار سر راهش را داد..
گفتمش مینشینم همه عمر را ب انتظار..
امد سایه اش ب سنگ مزارم او بی وفایی نکرد.،
من وفادار ب او ماندم ،عمرم ز انتظار امدن...
حسرت را لحظه ای معنا کردم ک.,,
پای چوب دار بردند،
گفتند کلام آخر ..
گفت مادرم را برای آخرین بار در اغوش بگیرم..
ب مادر گفتند ،کلام آخر ،،
گفت :آزادش کنید ب جانم..
ته حسرت می شود اغوش مادر بغض مادر برای دیدن ،دوباره جان فرزند در اغوشش...
اِی شاهِ بی شینِ دِلَم
بی رُخِ ماهَت چه کنم؟
وامانده اَم با حسرتِ
چَشم سیاهَت چه کنم؟
اَسبِ چَموشِ خاطِرات
هر لحظه کیشَم می دهد
ماتَم میانِ شَطّ ِ رَنج
جانَم فدایَت؛ چه کنم؟
ای ک حسرتت نشسته ب دلم
عمرم ب انتظار تو چگونه زندگی کند
عمر من ب انتظار تو نشسته است ..
هر چند می داند این آینده بی ثمر است..
چشمانم گریه بست است ،ب کدامین وفایش این چنین می باری؟؟
چشمانم گفت :من زبان تو هم در اوج دلتنگی...
امان از حسرت هایی ک با اشک ریخته شد
با بغض فرو برده شد
با خنده پنهان شد
با گریه فریاد شد
ودر اغوش خاک ارام شد..
بگو از این منِ دل خسته ی شاعر چه می دانی؟
گرفتارم به دردی که ندارد هیچ درمانی!
هزار اندوه در دل دارم اما باز می خندم
اگر در گریه خندیدی بدان بدجور ویرانی!
نگو از گل! نگو از باغ! من تفسیر پاییزم
که روحم مانده در هر کوچه ی...
هیچ عطاری ندارد
عطری از موی تو را
باغ گل در حسرت
یک تار از آن
گیسوی توست
مجید رفیع زاد
گاهی چه بی گناه، دلت پیر میشود
اینجا همان دمی است که زود دیر میشود
گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت
با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود
گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود
بی رحم چون کمان کمانگیر میشود
گاهی همان گلی که به دل پروراندیش
خارش به...
تمام شد شروعی که به پایان نرسیده آغاز حسرت دیگری در راه دارد...
چهار سال از رفتنت میگذره
هنوز بعد از چهار سال، انتخاب قلبم فقط
تویی و کسی نتونست جای تو بگیره
خانه مان به همان شکل مانده
هنوز همان عطری دارند که عاشقانه میخوانند
هنوز تمام خاطراتت با من همخانه هستند
همینکه مات می مانم از خاطرم می گذری
هزار بار در این خانه می میرم
چرا که تمام خاطراتت در این خانه منزل گزیده اند
یکبار به یاد دارم اینجا...
در طالع من نیست که دلبند تو باشم
دیوانه چشمان تو در بند تو باشم
در فکر تو، دل از همه دنیا که بریدم
باقی همه در حسرت پیوند تو باشم
مرجان شهبازی
مگذار که در حسرت دیدار بمیرم
بگذار تو را تنگ در آغوش بگیرم
دستم شده کوتاه ز دامان بلندت
زیر قدمت می شود آرام بگیرم؟
در دام تو انداخت مرا ناز نگاهت
زیباست که در دام بلای تو اسیرم
گر قسمت من نیک نیفتاد بنامت
تقدیر من این بوده و...