یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
تو یک اردیبهشت سبز و من خورشید مردادمکه از شوقت بهاری ام ، من از شوق تو خردادمقفس ها را رها کردم که روی شانه ات باشمکه روی شانه ات یک لانه دارم ، گرچه آزادمپریدم سمت ساحل تا نبینم از تو دورم بازاگر در تُنگ دستان تو باشم بی هوا شادمپر از توفان و آشوبم شبیه زوزه ی بهمننمی آید به سمتت از همین جا سوز فریادم ؟ مرا از شاخه ام کندی و یلدا بی ثمرتر شداناری خون جگر بودم که از دستانت افتادم...