یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
فکر ویروسی من، هدیه به خودکارم شدتوموری از غم من، در پس افکارم شدخواستم تا که به سال سفرم برگردمبشوم نطفه به پشت پدرم برگردم...تا که بازنده شوم، در ماراتون با رقبامنم اسپرم که دلخسته ام از این رفقا!باز سگ دو زدمو این تنم از درد غنی ستکل این هستی من، حاصلی از آب مَنی ستمن گرفتارترین ماهی این تور شدمدر دل زندگیِ خسته، گمُ گور شدمخواستم روح شوم پر زده از خود بپرممن اسیر تنم و با غمِ دل همسفرمکل این زندگی ام، قصه ی...