متن ویرانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ویرانی
«وحشت بزرگ»
کرکسی سیهبال، سیهدل،
در هوا دیده شد.
تیرگی چیره شد.
میچرخید به گرد آسمان،
در بلندای درختان.
بالهایش،
آبی زیبا را شکافت.
خورشید، نفسهایش را
در سینه حبس کرد.
هوا پر بود از صدای آن شوم سرشت بدخوی تیزچنگال.
گنجشکها،
که باید در دل باد میرقصیدند،
ناگهان سایهای...
اوضاع زمانه هَمِه جنگ است وَ کشتار
از روز ازل بوده چنین زشت وَ تکرار
از سنگ وَ شمشیر رسیدیم به موشک
بمب اتمی هم به میان آید و هشدار!...
ز جان این دل ویرانه آخر تو چه خواهی.
مرا عمریست با ویرانه اش دل شاد هستم.
ماندگانیم و به گور خویش زندانیتر از مرده
در حصار یادها، تنهاتر و ویرانیتر از مرده
آن که رفته، رفت و از این خاک، بار اندوه خود برداشت
ما که ماندهایم، در هر لحظه، بارانیتر از مرده
زندهایم و خسته از این زیستن در خاک بیمرزی
گم شدیم در خویشتن،...
هنوز از راه، جانا، زود، آرامی نخواهی یافت
که طوفانزده در عصر، بیفرجامی نخواهی یافت
جهان هر دم تو را خواند به پیش از وهم و ویرانی
در این گرداب بیرحمی، سرانجامی نخواهی یافت
دلت را خواب میگیرد، ولی بیدار میماند
که در این قرن پرآشوب، خوشفرجامی نخواهی یافت
بمان...
اول منطق بعد احساس
خانه ای که آجرش بر حسب احساس ساخته شده باشد ،هر لحظه درحال ویرانیست..
در رابطه هم به همین رول صورت می گیرد
بیداری بهتر از خیال بافیست
خانه خود را بر حسب رویا نسازیم …
سوگ
نکند که ما اضافات دنیاییم،
که اینگونه خار و خفیف،
در به در،
به دنبال یک لحظه آرامشیم.
در پی تبسمی ناگهانی،
یا عصر بارانی دلپذیر،
شامگاهی دلنشین،
یکبار لذت برفبازی؛
چونان سگ پاسوخته،
سرگردان،
میدویم؛
اما دریغ از رسیدن
دریغ
چگونه است دویدن و نرسیدن؟
چگونه است حال...
من به ویران شدن...
از چشم تو عادت کردم...
دراین شهرویرانی
به جایی میروی کان خودنمیدانی
مواظب باش دل خلقی نلرزانی
کین بهترین راه هست ااگر دانی
دو جهان داریم با دغدغه های عجیب
روبرو می شوند با طوفان های عجیب
تو شیرینی زندگی را می چشی به لبانت
ومن گرفتارم در ویرانی های عجیب
در شب کوچک من دلهره ی ویرانیست....
فروغ فرخزاد
هیچکس تنهایی ام را حس نکرد
وسعت ویرانی ام را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانی ام را حس نکرد