پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رفتم موهای زائد بدنمو لیزر کنم دکتر وقتی پشمامو دید رفت با مشعل ایزوگام اومد گفتم دکتر این چیه گفت این پشمارو فقط با این میشه سوزوند...
شنیدم که لیلی سیهفام بودز چاقی حسابی بداندام بوددو ماهی کِرم زد به رخسار خویشبه لیزر ز رخ برد آثارِ ریشکمربند بر اِشکَمَش بست سفتسهماهی رژیم غذایی گرفتچنانش رژیم و کِرِم داد حال!که شد لاغر و ماه، عین هلالسپس شاددل سوی مجنون شتافتولیکن از او التفاتی نیافتبگفت:«این منم، های! لیلای تو!»به او گفت:«خانم، مزاحم نشو!مگر خود نداری برادر پدر؟برو پرده شرم مردم مدر!نگاری که از بنده دل برده بودتپل بود، ضمناً سیه...