بعد از تو باز شایعه ها پا گرفت و من با خنده های اهل محل گریه می کنم !
آغوش گرم توست به هم ریز فصل ها سرمای قوس ، موسم خرما پزان من
شعر ها در وصفِ تو آغاز می خواهد چکار ؟ این غزل قافیه ها را باز می خواهد چکار؟ هر کسی همچون تو را دارد میان خانه اش پس حیاطِ پر گلِ دلباز می خواهد چکار ؟ با خیالت خانه جنگل ... خانه دریا می شود کلبه من آه! چشم...
گل های روی فرش هم از رد پای توست امروز با نبودنت، خانه کویر شد
برای شاعرِ درباری ات قصیده بباف دو بافه مویِ تو دیوان شعرِ انوری است
فیروزه های اصلِ نشابور مانده اند مبهوتِ چشم های چنین سبزِواری ات
او شاعری را خوب آسان می کند گاهی ماهی که شب ها رو به ایوان می کند گاهی این لهجه گنجشک های خانه ات بانو حتی درختان را غزل خوان می کند گاهی در چشم تو شام مرنجاب است و مهتابش شیرازِ شعرم یاد کاشان می کند گاهی این چشم...
طومار کهنه ایست غزل های من، ولی با مُهر بوسه های تو این اعتبار یافت
عکسی که از موی ات درون آب می افتد دریاچه ای را هم پریشان می کند گاهی !
کمی بخند که دیوان شعر من قدری غزل و بیت های عاشقانه کم دارد !
من غرق درس و مدرسه بودم تمام سال آن موی سر به زیر مرا سر به راه کرد