پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در کناری منتظر بودم حدودا پنج و نیمتا که پیچیدی به چپ، آرام گفتم: «مستقیم...
دوستش دارم ...گاهی با حرف هایمبه دلش بیراهه می اندازم ...اما ...او ،دردلم مستقیم ترین راه طولانیست ...و من بی هیچ نقشه ای باید اورا کشف کنم...گاهی راه را گم میکنم ...اما او ، تنها راهنمای این راه من است......