در کناری منتظر بودم حدودا پنج و نیم تا که پیچیدی به چپ، آرام گفتم: «مستقیم
دوستش دارم ... گاهی با حرف هایم به دلش بیراهه می اندازم ... اما ... او ،دردلم مستقیم ترین راه طولانیست ... و من بی هیچ نقشه ای باید اورا کشف کنم... گاهی راه را گم میکنم ... اما او ، تنها راهنمای این راه من است...