دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
خلوتپرست گوشهٔ حیرانیِ خودیمیعنی نگاهِ دیدهٔ قربانی خودیم...
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفانتبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت......
هنر عشق فراموشی عمر است، ولیخلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست...
نَگردم گِرد معشوقی که گِرد دل نمی گردد!...
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشیچه جای واهمه تیغ از شما ورید از من!...
در ماندهام به دردِ دلِ بی علاجِ خویش......
مسافرخانه ای سرراهی امآنکه می آیدوآنکه می رودمسافر است!...
تا چند کنیم از توقناعت به نگاهی......
این شهر مرا با تو نمى خواست عزیز......
سوزی که درون دل ما می وزد این بار ؛کولاک شبانه است نسیم سحری نیست......
وقتی قلبم در دل تو می تپد چه جوری از خودم بگویم...
بغل کن مراچنان تنگ که هیچکس نفهمدزخم....روی تن من بود٬یاتو...
️️️️️️دوریِ راه به نزدیکیِ دل چاره شود......
کیستی که مناین گونه به جددر دیار رویاهای خویشبا تو درنگ می کنم …......
عشق شادی ستعشق آزادی ستعشق آغاز آدمیزادی ست...
معشوق من شعر استو هر شعر وقتی نوشته میشود یک وصال است ....
نگاهت آباد ای عشق!اما،پلک بر هم زدنتخانه خرابم کرده است...
گر عشق من از پرده عیان شد عجبی نیستپوشیدن این آتش سوزنده محال است......
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد ای من به فدای دل دیوانه پسندش........
من اتفاقی بودمکه انگارتنهادر چشمان تو رخ میداد......
گفتی:- کجاست خانه ی خورشید؟ گفتم:- حریم سینه ی عاشق....
میخواستم که سیر ببینم تورا...؛ نشد!ای چشم بیقرار! چه جای خجالت است؟!...
پای عشق که در میان باشدآهن هم خم میشود...
بنده عشق ندارد به جهان سوداییاز خدا می طلبد، صحبت روشن رایی...
موندگاریِ یه رابطه اونجاس که مشتاقِ هم باشین، نه محتاجِ هم ......
پرسید یکی که عاشقی چیست؟گفتم که چو ما شوی بدانی..!...
تا برآمد نفسم، جمعِ هوادارت سوختروبروی منِ دیوانه، نفر جمع مکن...
جهان عاشقانه نیستمن در کدام هزاره امکه هم چنان عشق می ورزم......
I want you and nothing moreمیخواهمت و دیگر هیچ......
من به عشق در یک نگاه اعتقاد دارم چون در اولین نگاه زندگیم مادرم رو دیدم...
یه زمانی میرسه تموم آدمایی که دوستشون داری جمع میشن تو یه آدم!...
اگه عشق گناهه؛ نمیخوام زندگی رو واسه فردا...