از ازل در طَلَبَت چشم ترم گفت حسین هرکجا بال زدم، بال و پرم گفت حسین مادرم داد به من درس محبت اما من حسینی شدم از بس پدرم گفت حسین
ای دلبر عیسی نفس ترسایی خواهم به برم شبی تو بی ترس آیی گه خشک کنی به آستین چشم ترم گه بر لب خشک من لبِ تر سایی