جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
دیدم که تصویر من در حال تغییر یا کم رنگ شدن است. یکی از دلایل استراحت در باشگاهها این بود که فراموش نشوم....
من از بچگی کارهای مختلف زیادی را در نظر گرفتم. به کشیش یا وکیل شدن فکر کردم. پدر من تجارت بزرگ تهیه ملحفه داشت و من فکر می کردم برای او کار کنم. آنچه برای من آگاه شد این بود: اگر من یک بازیگر باشم ، باید قسمتهای جالب هر کار را انجام دهم! بدون اینکه مجبور باشم به چهار سال دانشکده حقوق بروم....
سریع یاد بگیرید و دانا باشید عاقلانه....
وقتی بچه هایم را برای شام یا ناهار بیرون می آورم ، مردم به ما لبخند می زنند....
من می دانم طرفداران من یک گروه هوشمند هستند....