که شدم مست خرابت.. تو که هستی که شدم مست خرابت منم آن عاشق دیوانه خطابت چه صنم داری و دل برده از ما که غزل تاب نیاورده به خوابت تو که هستی که مرا عهد ز پیمانه شکستی و نفس در نفس افتاده در این وادیه پنهان نشستی تو...