جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
تو توالت پارک بودم...یه ساقی مواد اومد گفت: داداش چی میزنی یه ساعته اون تو؟گفتم: زورنمیدونم چرا از خنده مرد. الان مراسم شب هفتشیم...