من یاد گرفته ام چگونه زخم هایم را مثل پیراهنم بدوزم من یاد گرفته ام چگونه استخوانم را مثل لولای در جا بیندازم کسی نمیتواند با من قرار بُگذارد چرا که من زمان های مختلفی هستم و هم زمان که پنج سالگیم دست پدر را گرفته است دست دیگرم دارد...