من بی دلم ای نگار و تو دلداری
وز سینه جدا مشو که جانی ...️
تویی می ! واجب آید باده خوردن ...
تویکی نباشی تو هزار تویی...
جان فدای یارِ دل رنجان من...
من غیر تو را گُزین ندارم ، چه کنم ؟
عید هر کس آن مَهی باشد که او قربان اوست ...
تو همانی که مرا عاشق ومدهوش کند...
بیچاره تر از عاشقِ بی صبر کجاست..؟
بر سینه ی ما بنشین ای جانِ من ات مسکن..!
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست..️
اندر دل من مها دل افروز توئی یاران هستند لیک دلسوز توئی شادند جهانیان به نوروز و به عید عید من و نوروز من امروز توئی...
صنما جفا رها کن...
تویی آرام دل من مبر ای دوست قرارم ...
بر چنگِ وفا و مهربانی گر زخمه زنی، بزن به هنجار
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی ...
گر چاره تویی بیچاره منم جانا ....
در سر هوس عشق تو دارم همه روز در عشق تو مست و بیقرارم همه روز ️️️
تا دل نشود عاشق دیوانه نمیگردد تا نگذرد از تن جان جانانه نمیگردد گریان نشود چشمی تا آنکه نسوزد دل بیهوده به گرد شمع پروانه نمیگردد
ما را خراب و زیر و زبر می کنی؛ مکن
کی سرد شود عشق ز آواز ملامت هرگز نرمد شیر ز فریاد زنانه
سیه آن روز که بی نور جمالت گذرد...
گر من بروم تو با که آرام کنی ..؟
دلا جستیم سرتاسر ندیدم در تو جز دلبر ...️