تمام توجهم به اون بود با اینکه میدونستم اشتباهه اونقدر اشتباه که دوست داشتنش رو به هیچکس نمیتونستم بگم اما اون با من دوست بود.، هروقت بهش میفهموندم دوسش دارم و برام بیشتر از یه دوسته اون قهر میکرد و میگفت ما فقط دوستیم هفته ای سه بار دعوا و...
کاش میشد چشمامونو باز کنیم و بگیم همش خواب بود تمام لحظات سخت و تلخ و همه روز هایی که از سر ناچاری گذراندیم همه جزئی از یک کابوس طولانی بود اما آدمها وقتی میمیرند بیدار میشوند چه کسی ضمانت میکند دنیای بعد را؟ چه کسی از آرامش بعد از...