دیده أم لختهٔ خون است و دلم تَنگِ سحر گشته أم کلِّ جهان را پِیِ آهنگِ سحر بابتِ معرفت و ذات و حیایش باید تا دَمِ مرگ به سینه بزنم سنگِ سحر دل ودینم به خدا گشته منور زِ رُخش کُنجِ ویرانه شدم مرغِ شباهنگِ سحر زندگانیِ نباتات همه درطلب...