خاتمه ........
انتظار اتمام این عمر درد اور .
افکار هر شب به سراغ این تن بی جان می آید ولی این درد ها یاد اور این زندگی نکبت بار است و همچنان در انتظار اتمام .
وقتی غم بزرگی دیده باشی میشی خالی از هر احساس فقط منتظری بگذره تا تموم بشه اون موقع میشی بی حس و بی تفاوت به هر نوع حسی و هر نوع تفاوت .
میخوام از اجتماع بشم مخفی ادما فکر میکنن ندارم هیچ دردی ولی در واقع به دردام ندارم هیچ حسی
من افسرده نیستم ...
فقط نیاز به خواب ابدی دارم ...............
سفید پوشیده بودم با موی سیاه .
اکنون ،
سیاه جامه ام با موی سفید .
خوابم نمیبره اما خواب زیاد میبینم ..
تمام درد ها و رنجها 12:00به بعد سراغم میان
همه آنچه در ظاهر ببینند قضاوت میکنند . غافلند از آنچه درون ماست ..
زیبا بود حرف هایشان . پای عمل ندیدیم کسی را