توی دنیای بزرگ ما فقط دل من به جز تو چیزی نمیخواد یه گوشه کنار ساحل میشینم عشق تو زندگیمو داده به باد قصه های توی چشمات واسه من یه بغل ترانه ی نگفته بود اومدی دوباره آرومم کنی چه غمی توی صدات نهفته بود دست من گرمی دستاتو گرفت...
وقتی دلم می گیرد از هر اتفاق بی گمان دل را به هر سویی کشم در بند مهرت آنچنان من انتظاری میکشم در این سکوت بی امان جان میدهم در پای تو اینست کار عاشقان میخانه ام چشمان تو با هر کسی بیگانه ام ای آسمان بر من نگر اشکم...