شراب کهنه ی من هستی چگونه قالی کرمانی که در شرایط بی آبی درون کوچه خیابانی اگر بنا به نوشتن بود و اینکه قلم بچرخانی زبان خواندنتم وا بود بگو چه بر سرت آوردم اگر که یک طرفه بی رحم به پیش قاضی نمیرفتم خراب بر سر تو هرگز تو...
من عاشقانه شاعرم به موی پر کلاغیت و میزنم تو را همیشه در حوالیت همیشه میپرستمت که هر که جز تو پوچ بود زمزمه کن به گوش من که رفتنت دروغ بود گذشت و من هنوز هم چگونه میشود بگو که دست و پا میزنم تو را که نه خودم...
تمام گفتنی هایم به یادت در دل من غم من و تنهایی و شب های یلدا تا من تنها بمانم گمانم کار ما میلنگد اینجا که گاو نر نمیدوشند و فریاد نگاهم آن چنان بود که لب ها بسته میمانند الهی قصه ی دعوت بماند من و من و یاد...
در آیینه خشت من در وارونگی نهان پنهان گشته عشق من هی گفتم برو نمان رفتی ماندن مرا کج فهمیده بود شعر آواز خواندن مرا من خود جاهلم به این که چیست خواسته دلم در سردرگمی مرا حیران کرده ای دلم دارد چین میخورد کم کم پیشانیم من هی مینویسمت...
آمده ام خسته به مهمانیت از همه کندم که همه فانی اند تشنه خودم روی خودم آب بست بر سر این سفره مرا آب هست لب به غذایی نزدم قاضیم هر چه تو نانم بدهی راضیم قصه میان من و تو فرق داشت با آنکه برا خیرالعمل شرط داشت بنده...
بر تن تو بوی منو صبح شده آهوی من امروز کجایی دست بدی منی آخر این قصه یعنی باز جدایی نه بهتره پرواز کنی پنجره را باز کنی عاشقی یا نه من که صدا میزنمت وقتی که چشات روی همه ببین کجایی روتو نگیری ز منو یک ذره لبخند بزن...
دلم برای اداهات برای غمزه ی چشمت برای هر چه که بودی به اشک میرسم هر شب به بغض تویه گلویم به سرفه های مکرر چقدر گفتم و نشنید چقدر رفت و نوشتم و باز درون ترانه به فصلها همه گفتم به سرد و گرم و بهارش و به پاییزه...
ترانه آهنگ تو همه برای منی و من اگه تو نباشی چه بی کسم اینقده تو خوبی که در عجب من به گرد پاتم نمیرسم بهتره که دورم نشی ازم خنده هات برای دله منه کل سرزمین وجود تو حقه منه آب و گل منه با تو بهترم با تو...
هیشکی مثه تو حال منو نمیدونه احوالمو صبح به صبح که پا میشه چشام با تو خوب و خوشحالمو با تو میشه پروانه شد و به گلا بوسه زد بودنتو هی جشن گرفت تا هفت هشت روز بعد با تو میشه تا صبح قیامت بنویسم از عشق اینقده تو خوبی...
هی من در آیینه تو را میبینم که تو انگار منو من تو تو منی حاله من بد تو به این من که تویی کاش یکم سر بزنی چه کسی از دله من توبه کنم می آیی به کسی غیر توام قانع نمیشم مثه تو نی جایی قلمم خشک شده...
دادی به پای من هر چی که داشتی لعنت به من چرا تویه این خونه جاش نی تو عاشقه منی من گیر قبلمم چشمام دستمه اشکام این قلم من رو به حاله من سخته برای تو تف به تمامه من کارت تمامه تو من ماله تو ولی من دیگه نیستم...
و قصه دروغه و امسال هم گذشت اما نبودی و رفتی بدون من تاریکه عید من رفتی و بد زدی از ریشه قید من سخته که از یادم بره تنگه دلم واسه دلت خاطرات با من گره خورده آسمون بیادش زمین تو هنوز بر این باوری که هر کی بره...
به چه زیباست تو را داشتنت هر چه باید همه را داشتنت من حسودم که تو باید با من ولی افسوس همه ی شهر تو را داشتنت من رها عاشق تنهایی خویش تو ولی عاشق تنهایی و خویش و چه دلگیر شده پاییزم آسمان ابری و برگا همه هی میریزند...
Moein Z Rismoone Siyah کاش میفهمیدی وقتهایی که .. میزنم محکم سرم به دیوار وقتی دیدم خالیه پاکت سیگارم تو که بی من خوشی ازم چی میخوای بعد از دو سال اومدی داری چیکارم منو خاطرات با هم خوبیم توام نمیرفتی اگه آدم بودی نه نه تو رو میخوامو نه...
این بار که برگشتی بازم خدارو شکر با هم دوتا فیلمو تو سینما دیدم باهم دوتا کافه باهم غذا پختیم گفتم دوست دارم گفتم تو هم گفتی ترکم که میشتی رو زین موتور تو شهر هی زمزمه میکردی با عشق در گوشم انگار میدونستیم از هم جدا میشیم این وصلت...