خدا به سرخی غروب نوشته است نام تو قیام کرده آسمان فقط به احترام تو من از همیشه و هنوز دلم شکسته با غمت تو راز بارانی و من نمیشود نگریمت تو ابتدای زیستن تو ابتدای بودنی تو از همیشه بوده ای و تا همیشه با منی دلی شکسته هر...
باز مرا یاد تو انداخت ببین سخت افسرده دلو ساکتو بی رنگ شدم میروم در دله این جاده ی تنهایی بعد تو باز همان شاعر دلتنگ شدم من پریشانتر از آنم که تو زخمم بزنی غمه چشمانه تو بر این دله دیوانه نشست با که نجوا بکنم این همه تنهایی...
هر چه دیدم من درونه آینه تعبیر شد , هر چه دیدم من درونه آینه تعبیر شد روحه من فرهاد مجنونیست , روح من فرهاد مجنونیست شب برای خسروان آرامشی دارد نهان , شب برای خسروان آرامشی دارد نهان راز تنهایی چه باشد راز تنهایی چه باشد خوب تفسیرش کنید...
بیا ای مونسه دلهای خسته غمه نادیدنت دستامو بسته تو آواز جوونه ساز منی تو پر وا کن که من بالم شکسته چرا دل ناگرونی چرا آسیمه جونی من آه بی کسونم تو ماه آسمونی چرا دل ناگرونی چرا آسیمه جونی من آه بی کسونم تو ماه آسمونی تو بار...
بمان کنارم بمان بنگر مرا که میدهم بی تو جان هر جا روم تو سایه ای از منی تو غمگسارم تو دنیای منی دریای من ز موجه گیسوی تو روانه ام سوی تو تمامه من تو ای ماهم به چشم من نگاهی تا باران به جانه من ببارد میخواهم نفس...
از غمه دل ناله ها دارم از غمه دل ناله ها دارم نباشد دردم را دوایى کجایى اى ساقى کجایى جامى که مرا دیوانه کند با هستى خود بیگانه کند اثر نکند ناله ی زارم تا کى از بر من جدایى دور از دیده ی من چرایى اى مستى جان...
بارد دانه دانه میرود یارم به خانه باد سردی گیسویش را میزند آهسته شانه باد سردی گیسویش را میزند آهسته شانه آتشه سوزانه عشقش میکشد در دل زبانه میرود همچون نسیمی میگریزد شاعرانه میزند بر پیکره من عشوه هایش تازیانه دانه های ریزد روی مویش روی شانه , روی مویش...
که رفتنش سکوت دلت را بهم میزند سر آغاز ویرانیت میشود کسی که کنارت قدم میزند , کسی که کنارت قدم میزند به عطر نفسهای گرم خودت که پیراهنم را گرفته نرو به شب پرسه های پر از آرزو که در حسرتم پا گرفته نرو به احساسه معصوم من تکیه...
نه کنار توام نه قرار توام نه برای خودم میجنگم آه از این بی خوابی از عمری بی تابی این بوده تقدیرم، روزی از فرداها شاید در رویاها دستت را میگیرم چشمت را ببند با من گریه کن همراهم بخند عمر رفته را رها کن تو فقط مرا صدا کن...
بر تو و آن خاطر آسوده سوگند بر تو ای چشم گنه آلوده سوگند بر آن لبخند جادویی بر آن سیمای روشن که از چشمان تو افتاده آتش بر هستیه من آه آتش بر هستیه من عمری هر شب در رهگذارت مانده ام چشم انتظارت شاید یک شب بیایی دردا...
همراه جاده ها برگرد و پس بده تنهایی مرا بی خاطراته تو بی آرزوی تو دل را کجا برم شب گریه را کجا دیگر تنها گریه حالم را میداند از عشق دلتنگیهایش میماند جا ماندی آه ای دل ای موجه بی ساحل دیگر تنها گریه حالم را میداند از عشق...
موی تو تاب میخورد دست ردم دوباره بر سینه ی خواب میخورد دست ردم دوباره بر سینه ی خواب میخورد پیشه دو چشم روشنت ماه به سجده میرود , پیشه دو چشم روشنت ماه به سجده میرود آب سیاه میشود آینه تاب میخورد هی داشتنت نه آن چنان ساده که...
تو چله ی من امسال کدوم شعر و کدوم فال باز یاد اونو زنده کرده حافظ بگو کدوم فال کدوم روز و کدوم سال اونی که رفته برمیگرده آی اونی که رفته برمیگرده امشب کدوم ستاره دلشوره هامو داره دلواپسه لبخند اونه کدوم جاده دوباره اونو با یک اشاره تا...
آه حسرت بر آینه موجی زندانی در تنگم رودی جا مانده از دریا آواز سنگی دلتنگم سرگردانی در خود تنها چون یلدایی بی پایانم غمگین تر از بغضه ابری سرگشته و بی بارانم ماه ام که در مرداب غم از دریایت دور افتادم موجم که از دوری تو بر پای...
ای زلف فرو ریخته از شانه ی الوند با جان تو دارد دله عشاق تو پیوند ای باده ی لبریخته از جام سفالین رویای جهانسوز جگر سوخته ای چند سر افرازی دل بندد به تاریخ ت پیوندد که الوندت میخندد شاد نگردیدی در دوران نلرزیدی از توفان وطن با تو...
شدم رودی تو را دریا به دریا جستجو کردم برای دیدنت هفت آسمان را زیر و رو کردم تو باید آن من باشی جنونه جانه من باشی تو باید آن من باشی جنونه جانه من باشی جهان را خانه خواهم کرد اگر مهمانه من باشی جهان را خانه خواهم کرد...
من هنجره ای آزادم کوبنده ترین فریادم ای خاک من ای بنیادم هرگز نروی از یادم میراث نور و صدا تاریخم ای خاک خاطره ها میراث نور و صدا تاریخم ای خاک خاطره ها چشم زمان مسحور افسانه هایت جان جهان بیتاب صلحو صفایت جان جهان بی تاب صلحو صفایت...
ای عاشقان راهی نمانده با آب و تاب این مژده را باران رسانده راهی گشودند از زمین تا اوج افلاک دیگر نمانید این چنین زندانیه خاک ایمان به لبخند تو دارم هر که هستم دل را به مهرت میسپارم هر چه هستم پلکی بزن ای چشم تو باب تماشا دل...
گریه مکن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد عاقبت دلهای ما با غمه هم آشنا کرد , با غمه هم آشنا کرد چهره اش آیینه ی کیست آن که با من رو به رو بود درد و نفرین بر سفر این گناه از دست او بود , آه...
از ما مرو ای چراغ روشن تا زنده شود هزار چون من تا بشکفد از درونه هر خار صد نرگسو یاسمن و سوسن ای روزنه خانه را چو یا خانه ی بسته را چو روزن از شوقه تو باغ و راغ در جوش وز عشقه تو گل دریده دامن از...
بس که عمریست در آیینه غریب است تنم باید اینبار به آغوش خودم سر بزنم من به دنبال قدمهای خودم میگردم شاید این راه مرا برد بسوی وطنم بغضم اما نشکستم شهر بی حادثه هستم اگر از من خبری هست برسانید به دستم بغضم اما نشکستم شهر بی حادثه هستم...
ای چشمانه مست تو مینای شرابه من یاد تو چه میکند با حاله خرابه من نوا منم ترانه تویی به موجه غم کرانه تویی به عشقه تو فسانه منم ز خود بیگانه منم خزان منم جوانه تویی بهشته جاودانه تویی نوایه عاشقانه تویی تو دیوانه منم می دانی که بیقرار...
نگاه مهربان تو من با یادت جهان من آشوب است در عشقت هوای مردن خوب است خاموشی بهای عشق است میدانم که برده ای از یادم بی تابم که داده ای بر بادم تنهایی سزای عشق است پنهان نکردم شوقم شورم عشقم را من از تو پیدا نبودی سرگشته بودم...
بر لوح دله من غزل عشق نوشته ذراته وجودم همه با عشق سرشته ای فاصله ی پای منو باله فرشته , ای عشق ای عشق ای عشق با این دله چون آهن چه کردی با من چه کردی , با من چه کردی از روز خلقت با من که مستم...