پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تاری بزنتاری بزن که نغمه جانانه ام کندآواره ام نموده و دیوانه ام کندبا شور و حال نم نم باران ترانه رادر کوچه باغ آینه بر شانه ام کندای آشنای زمزمه های سحرگهانتاری بزن که واله و مستانه ام کندبا لحظه های صحبت تنهایی دلمغمناله من و شب ویرانه ام کنددرد دل مرا برساند به گوش یاردر جای جای خاطره افسانه ام کندخواهی اگر که دین خودت را ادا کنیشوری بزن که شعله به کاشانه ام کنددر انتهای قصه ی پر سوز و ساز خود چندی حد...