پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شبی را برای عبادت نشستن خوش استبرای رضای خداشاد کردن خوش استاگر غرق در آلودگی و گناهیبه دراگاه حق توبه کردن خوش استاگر نور کفر کل دنیا بگیرد فراتو از نورمرو،از سایه رفتن خوش است اگر کل دنیا شوند بت پرستبت کل عالم شکستن خوش استچو دیدی کل عالم را به زیباییبه دنیای فانی، دل نبستن خوش استرازرا برهمگان هم می توان گفت ولیراز دل با دوست گفتن خوش استآرش گلستان....
شب شدو باز من بی اختیاری میکنمهر دمی عشق تورا باخود تداعی میکنمپیش چشمم است هنوز لبخندت... هرشبی را با خیالت جان فشانی میکنم! می شود در پی دلدار دگر بود امامن نمی دانم چرابی اشتیاقی می کنم!آرش گلستان....
باز این غم در دلم سامان گرفتاشک هایم مثل ابری نم نمک باران گرفتبی قراری میکند این دل چرا؟ عشق تو از من چرا تاوان گرفت؟ شب تو رفتی و دلم مرد ولی... عاقبت این عشق نافرجام هم پایان گرفت!آرش گلستان....
ای کاش تو امروز با بدان بد می شدیمن پر از زخمم ولی کاش تو مرحم می شدیمن پر از دل تنگی ام جانا ولیکاش امشب از خیابان دلم رد می شدی!! آرش گلستان....
درپی جستن آنم که مرا خواب ندید!همان کس که جز به فراموشی ما راه ندید! رفت و رفت و دور شد امانیم نگاهی پشت سرش را ندید! آرش گلستان....