پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من به دنبال کسی می گردمکه در این ورطهٔ طوفان زدهٔ بیشهٔ مابوسه را نذر دل باد کندنکند گریه ولیخنده را وادی فریاد کند من به دنبال هم او می گردماو که در بازی الوان نسیمرنگ تقدیر گل آبی ماستشاپرک نیست ولیپرپروانهٔ احساس دل خالی ماستنگرانمنگرانم که شبی در پی گم شدنشهمه در خواب شوندناله ها آه شوندبغض ِمهتاب شوندندهد درد امانی به دلمگریه ها ساز دل خواب شونداین نفسهای بریدهکه در این سینه تو را سمت چو من می خوانندخستگ...
توئی بهار عمر من تو را به کس نمی دهمتو ای گل شکفته ام به خار و خس نمی دهمتو در میان سینه ام یگانه عشق وافریتو را به جان خریده ام به قصه پس نمی دهمتو عشق بی مثال من میان قوم حسرتیمرا ببخش که حسرتت به هر نفس نمی دهمچو خورده بال آرزو به میله های آهنینبه شهپرت قسم خورم که بر قفس نمی دهممنم اسیر عشق تو به داد دل چو می رسیهوای تنگ و بسته را به دادرس نمی دهمتوئی خدای عشق من به حرمتت قسم که منهوای عاشقانه را پای هوس نمی ده...
آمدم سر بزنم شعر بخوانم برومآنقدر دلزده هستم که نمانم برومبه همین کوچه و این خانه و دیوار اتاقو به آیینه سلامی برسانم برومآخرین بار به لب هات کمی زل بزنمبه دلم طعم لبت را بچشانم برومیک کمی خاطره جامانده که بردارم و بعدتن رنجور خودم را بکشانم برومبغض هم واسطه شد خواست دلت را ببردتو خریدار نشو، زود برانم برومباز باران زده در گوشهٔ چشمم، بایداشک... در دفتر شعرم بچکانم برومارس آرامی...