عاشق فصل خزانی؟ من خزانت می شوم
با همه بی رنگی ام، رنگین کمانت می شوم
تکیه کن بر شانه ام هر قدر می خواهی ببار
با همه بی جانی ام، آرام جانت می شوم
ارس آرامی
و ما نمی دانستیم او دیگر تکرار نمی شود
ارس آرامی
از دایره المعارف چشمانت دریافتم که خاورمیانه
همان گیسوان توست، هرچه پریشان تر
خواستنی تر
ارس آرامی
شهادت می دهم که دوست داشتن او، خَیرِالعَمَل است
ارس آرامی
ما چیز زیادی نمی خواستیم،
فقط می خواستیم دستی رد اشک هایمان
را پاک کند پلک هایمان را ببوسد و بگوید: (دنیا نمی ارزد به رنج پلک هایت جانِ من ...)
ارس آرامی
پرسید چگونه در میان این همه شلوغی پیداش کردی؟
گفتم کدام شلوغی؟ من غیر او کسی را ندیدم!
ارس آرامی
همه چیز در آخرین آدمی خلاصه می شود
که در تنگنای شب به یاد می آورید،
قلب شما دقیقا آن جاست...
ارس آرامی
پرسید چگونه در میان شلوغی او را پیدا کردی؟
گفتم کدام شلوغی؟ من غیر او کسی را ندیدم!
ارس آرامی