پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یک دانه سیگار دارم و هزار معمای لاینحل......
خدایا آسمانت متری چند؟ ؟دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد.....
از عشق سخن گفتنبرای آدمی هنوز خیلی زود است !خیلی زود......
روی در سیگار فروشی نوشته بود :بهمن تمام شدآزادی نداریمتیر موجود است...
ماندنبه پای کسی کهدوستش داریقشنگترین اسارت زندگی است...
آری از شوق به هوا میپرم و خوب می دانمسالهاست مرده ام......