پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به جست و جوی توبر درگاه ِ کوه میگریمدر آستانه دریا و علفبه جستجوی تودر معبر بادها می گریمدر چار راه فصولدر چار چوب شکسته پنجره ئیکه آسمان ابر آلوده راقابی کهنه می گیردبه انتظار تصویر تواین دفتر خالیتاچندتا چندورق خواهد زد؟جریان باد را پذیرفتنو عشق راکه خواهر مرگ استو جاودانگیرازش رابا تو درمیان نهادپس به هیئت گنجی در آمدیبایسته وآزانگیزگنجی از آن دستکه تملک خاک را و دیاران رااز این ساندلپذیر کرد...