سوتِ قطار مثل خطِ کجِ مصرعِ بیصبر از دهانِ باران آویزان قافیه در بانکِ قرض الحسنه ی واژهها در جنگ با خدا هجا در جیب هوا پاره مسافرها بی متر لبهی ناتمامِ شعر را با فتحه و ضمه می برند و ایستگاه وزن را مثل پوستِ میوهی ممنوع از تنِ...