پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای صورتت، مزرعه ی گندم در آفتابای لبخندت، جشن برداشت زعفران ای گردنت، پرواز پرندگان از نی زار مرا ببین که به اسکله ی تو پناه آورده ام دستان تشنه ام را توی لباس بندری ات بریز به آغوش هایم جواز عبور بده و بار بوسه هایم را از تمام مرزهای تنت رَد کن من جاشوی شعرهای عاشقانه ام...