شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
زیاد پیش آمده، خیلی زیاد !که حوصله ی خودم را هم نداشته ام ، ولی با همان حال ؛ حرف های دیگران را گوش بوده ام، زیبایی هایشان را چشم، و زخم هایشان را مرهمزیاد پیش آمده که کم آورده ام و با کوهی از بغض،نشسته ام روبروی آدمِ ناامیدی و به حال و هوایزندگی، برش گردانده ام .زیاد پیش آمده که هر شب، اشک هایم را زیرسکوتِ بالشم پنهان کرده ام و هر صبح ، با لبخندی به پهنای تمام حسرت های جهان ، شانه ای محکم بوده ام برای درماندگیو بی پناهیِ آد...