شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
از خانه ی غم پرور دل گاه گذر کنمهمان غم انگیز مرا دست به سر کنشومینه ی قلبم شده خاموش و دگر سردآتش بزن این قلب مرا زیر و زبر کندر قوری دل جوش زند شوق وصالتبا آمدنت کام مرا غرق شکر کناز جاده ی سرد غزلم بگذر و آن گاهاحوال مرا بین خطوطش تو نظر کنبه قاصدک عشق سپردم که بگویدای عشق به این کلبه ی متروکه سفر کن...