متن سفر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سفر
در دل شب، ماه تابان در سفر دارد مرا
شوق دیدار تو چون موجی ز سر دارد مرا
چون نسیم صبحگاهی در چمن بیتاب و مست
هر گلی در باغ جانم بال و پر دارد مرا
آتشم، چون آفتاب از بام گردون بیقرار
تنگنای آسمان بیبال و پر دارد مرا...
علاجِ واقعه من بودم
که قبل و بعدِ خطر مُردم
برای بدرقه ات تا در
برای ساکِ سفر مُردم
«آرمان پرناک»
سفر نکن...
سفر یعنی خداحافظی و جدا شدن
سفر یعنی دربدری و درد و غربت
سفر نکن!
آی که چه منتفر از چمدان و رخت سفرم!
و وقتی می بینم قصد رفتن داری
غم و غصه تمام وجودم را می گیرد
و دلم پر از اندوه می شود
سفر نکن!...
بیا که شرح دلم را تو پر ثمر باشی
عبور ثانیه ها را تو رهگذر باشی
ببین تمام نشد خاطرات ما دیگر
همیشه اول هر بیت در نظر باشی
تمام زندگیم شب به شب به تکرار است
بیا که شعرِ نمایان این اثر باشی
ببین نگاه تو ترکم نکرد در...
در اتاقم /
جهانی از قابِ عکس های تو ساخته ام /
هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، هر ثانیه /
به یک قاب سفر می کنم...
«آرمان پرناک»
شاید دلیلِ سفر چیز دیگری باشد.
چیزی شبیه به نبودن و میل به رها کردنِ آنچه هست!
همیشه هم شوقی برای بازگشت وجود دارد؛ و تکرار عبارتی شبیه به این که هیچ کجای جَهان خانه ی خود آدم نمیشود.
سفر میتوانَد قمارِ زمان باشد وَ یا شاید تمیز کردنِ یک...
خداوندا! سفرهای پدر را
هماره، بی خطر کن؛ بی خطر کن!
چون او، بی حد، به فکرِ خانواده ست،
خودت، کارِ پدر را پرثمر کن!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
سفَر؛ از سُفره خانه؛ تا سرِ کار،
برای کسبِ روزیِ حلالی؛
و شب، می آید او، خسته؛ ولی شاد؛
نگاهش، ناب؛ چون آبِ زلالی...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
سحرگه که: همه، در خوابِ نازند،
پدر، فکرِ نیازِ بچّه ها هست؛
اذانِ صبح، بعداز یک نیایش،
مهیّای سفر، از دل سَرا هست...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
هر شب در بستر تنهایی
به شوق نور نگاهت
به خیالت سفر می کنم
و غروب غم هایم را
به قلبم نوید می دهم
بیا که مدت هاست می خواهم
شاهد طلوع عشق
با چشم های تو باشم
مجید رفیع زاد
سفر ،
لذت بردن از مسیرتا رسیدن است. حجت اله حبیبی
جیغ زد عقربه یِ گیجِ زمان؛
جاده باریک و سفر نزدیک است
بایَدَت رفت از این شهری که؛
همه اَش وسوسه ای تاریک است
شیما رحمانی